بسم رب الشهداء و والصدیقین
روبه هان خواستند که نامت بد کنند اما چه شد؟
روبه هان خواستند تو را آزار کنند اما چه شد؟
روبه هان خواستند که هر روز شرّ کنند اما چه شد؟
هیچ نشد جز آنکه خود در دام مکر حق گرفتار آمدند و خنجز زهر آلودشان از پشت روپوش قشنگ مخملی بیرون نشست.
گفته اند چوب خداوند کریم دور از صداست. لیک اینبار هم صدا داشت ، هم نما.
عده ای آواره از خوان خدا رسوا شدند ، روبهی بعد از کمی موشی شد و سوراخ خرید. گرگها دندان تیز خونی خود را بکندند و فرار. مارمولک ها چو دیدند بس گرفتار آمدند، دم را رها کردند و خود هم بی قرار.
در مقابل آن دلیران یل دشمن شکن با دست خالی و لباس ساده خاکی چنان نعره زدند که تا قیامت لرزه بر اندام دشمن خانه کرد.
عده ای عاشق به آقای عزیزشان که از جان بهتر است، سینه هاشان را سپر کردند و به دست قدرت حق تار و مار کردند هر آنکس را که دشمن هست با حق و ولایت .
کاش من هم لقمه ای از تیر دشمن خورده بودم تا به بالا پر کشم.